شبی در تاریکی نبودت سپردم
همه جا دلجوی وجودت
از نفست تا نبودت
تاب می خورم از درد دوری
دل به قلم بستم
و ذهنم بر ترنم عطش عشق وارونه کردم
گل واژه های عشقت از همه تفکراتم
دور گشته از ذهن خاطراتم
تا یاد آوردم گفتی به یادتم
با اشک دلم چند سطری نوشتم
نمی دانی بی تو عذابی
بی قرارم از آه و ناله
به پشت بام سر کشیدم
کسی نیست که بگوید
چرا می نالی
چرا اشک بر گونه هایت جاریست
چشمهایم می گرید
و تو را در فضای سکوت تجسم می کردم
کاش میشود تو را ببینم
آیا روزگار اجازه ملاقات می دهد؟
برایم حواله می کند؟
تنهای تنهایم
با من باش
دور نشو
زندگیم بی تو خزان ها ی پاییزی را دور می زند
خیلی به شکل ماهت در آسمان خیره شدم
شکلت را در ماه دیدم
چه می درخشی
با تو صحبت کردم
گفتی که دیر نیست
فکر در نهال زمان در گردش است
با دوران آن می تابد
و تا نهایت عشق در واپسین لحظات
به سویت خواهم آمد
تو را در اغوش گرمم خواهم سپرد.
جاسم ثعلبی 20/ 09/ 1390
:: برچسبها:
دیدن معشوق در ماه ,
:: بازدید از این مطلب : 1753
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1